شعری از ژولیده نیشابوری
شعری از فروغ فرخزاد
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
... زد و رفت!
از : امیرهوشنگ ابتهاج - «سایه»

دکتر قیصر امین پور
ولـــی دل بــــه پاییز نسپـــــرده ایـــم
چـــو گلـــدان خــالـــی ، لــب پنجــره
پر از خاطرات تــرک خـــورده ایـــم
اگـــــر داغ دل بـــود ،مـــا دیــده ایــم
اگـر خـون دل بـود ، ما خــورده ایـــم
اگــــر دل دلــیـــل اســت ، آورده ایــم
اگــــر داغ شــرط است ، ما برده ایــم
اگـــردشنـه ی دشمنــــان ، گــردنــیــم
اگرخنــجــر دوستـــان ،
گــــرده ایـــم
گـواهـی بخـواهیــد ، ایــنـــک گـــواه
هـمیـــن زخمهایی کـــه نشمـرده ایــــم
دلــی ســربلنــد و ســری سر به زیــر
ازایــن دست عـمـری به سربـرده ایـم
گل زودرس(نیما یوشیج)
شب است(نیما یوشیج)
گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو،
جوانی و گذر عمر (سروده ی استاد شهریار)
وصف بهار-سیمین بهبهانی
آخر شاهنامه (مهدی اخوان ثالث)
چون سبوی تشنه (اخوان ثالث)
افسوس !
شاعر :« مينا حسن زاده»
شعری در تحصیل علم و قدر وقت(ایرج میرزا)
آب می شود از (فروغ فرخزاد)
پرده ی عشّاق ( سعدی )
درمحرم (از ملک الشعرای بهار)
آواز عاشقانه (از قیصر امین پور)
دل نیست کبوترکه چو برخاست نشیند
از زمین آرامش واز آسمان جولان خوش است




لورن آيزلي ، نويسنده، هر وقت كه مي خواست الهام بگيرد براي نوشتن مي رفت لب اقيانوسي كه نزديك خانه اش بود وشروع مي كرد به قدم زدن يك روز هنگام قدم زدن ، نگاهش افتاد به پايين ساحل وجواني را ديد كه رفتار عجيبي داشت .كنجكاو شد . رفت سراغ آن جوان و از نزديك ديد كه او مرتّب خم مي شود روي ساحل ،يك ستاره ي دريايي برمي دارد، مي دود به سمت اقيانوس وستاره ي دريايي را پرتاب مي كند توي آب .از او پرسيد: « چرا اين كار را مي كني ؟»