دیوان شمس ، اشعاری به بلندای خورشید
جــفـا از ســـر گرفتــی یــاد می دار |
نکـردی آن چه گفتـی یاد می دار | |
نگـفتــی تا قیــامت با تو جـــفتم |
کــنون با جور جفتــی یاد می دار | |
مــرا بیــدار در شب های تاریـــک |
رهــا کردی و خفتــی یاد می دار | |
به گوش خصم میگفتی سخنها |
مـرا دیــدی نهفتــی یاد می دار | |
نگفتی خار باشــم پیــش دشـمن |
چو گــل با او شکفتی یاد می دار | |
گرفتــم دامــنت از من کشــیدی |
چنیــن کردی و رفـتی یاد می دار | |
همیگویم عتــابی من به نرمـــی |
تو مـیگویی به زفتی یاد می دار |
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 15:51 توسط میناحسن زاده
|