یلدا و تاثیر آن بر کریسمس
مقدمه :
دراین نوشته کوشش شده است درابتدا به بررسی لغوی ومعناشناسانۀ واژۀ یلدا بپردازد،وجه تسمیه آن را بیابد علت واهمیت این جشن رادرزندگی مردمان عهد باستان ریشه یابی کند،نفوذ آیین متیرائیسم را دراروپا مشخص سازد،پیوند مهر ومیترا را با فریدون پادشاه اساطیری ایران درشاهنامه وتاریخ اسطوره ای ایران بیابد . ودرپایان به کارگیری این واژه را دردیوانهای شاعران فارسی زبان با شواهد شعری روشن سازد.
چند نكته دربارهي ويس و رامين
داستان «ويس و رامين» كه فخرالدين گرگاني در حدود 448 هجري از زبان پهلوي اقتباس كرده و در 7905 بيت سروده است، شايد بازماندهي يكي از قديميترين رمانهاي عاشقانه باشد و بيشك يكي از شاهكارهاي بيمانند ادبيات فارسي به شمار ميآيد.
تیپ شخصیتی رستم و اسفندیار
بررسی داستان رستم و اسفندیار با تکیه بر عنصر شخصیت
1. رستم دستان كيست؟
رستم دستان كيست؟
زادن رستم
چندي از پيوند زال و رودابه نگذشته بود که رودابه بارور گرديد و پيکرش گران شد. هر روز چهره اش زردتر و اندامش فربه تر ميشد، تا آنکه زمان زادن فرا رسيد. از درد به خود مي پيچيد و سود نداشت.
گوئي آهن در درون داشت و يا به سنگ آگنده بود.
کوشش پزشکان سود نکرد و سرانجام يک روز رودابه از درد بيخود شد و از هوش رفت.
همه پريشان شدند و خبر به زال بردند. زال با ديده پرآب به بالين رودابه آمد و همه را نالان و گريان ديد. ناگهان پر سيمرغ را به ياد آورد و شاد شد و به سيندخت مادر رودابه مژده چاره داد.
گفت تا آتش افروختند و اندکي از پر سيمرغ را بر آتش گذاشت.
در همان آن هوا تيره شد و سيمرغ از آسمان فرود آمد. زال غم خود را با وي در ميان گذاشت. سيمرغ گفت «چه جاي غم و اندوه است و جرا شيرمردي چون تو بايد آب در ديده بيارد؟ بايد شادمان باشي، چه ترا فرزندي شيردل و نامجو خواهد آمد.
اسفندیار : خیانت پدر؟ تدبیر رستم؟ یا قضای آسمانی؟ »
اسفندیار : خیانت پدر؟ تدبیر رستم؟ یا قضای آسمانی؟ »
« چکیده »
آن چه که در ایـن سطـور رقم خورده است تحلیلی است گذرا بر اندیشه های تقدیر گرایانه ی مردمان ایرانیان باستان و استنـاد به ابیـاتی چند از داستان غم انگیز رستم و اسفندیار که فردوسی پاکزاد با وجود هم خوان نبودن این اندیشه ها با افکار خردگرایانه ی او ، با پای بندی ای که نسبت به دست نخورده ماندن روایت های پیشین داشتـه اسـت ، در شاهنامه ی گران سنگ خود قید نموده است ، بدین ترتیب که ما در این داستان شاهد ابیات بسیـاری هستـیم که از زبان قهرمانان داستان بیان شده اند و بر این نکته تاکید دارند که ماجرای لشگر کشی اسفندیار به زابل و نهایتاً کشته شدن او به دست رستم ، جز تقاضای قضای آسمــانی چیز دیگری نبوده است و نباید کس دیگری را در این باره متهم نمود .
در داستان رستم و سهراب مقصر کیست؟
در مرگ سهراب چه کس یا کسانی را مقصر می دانید؟چرا؟
و اما آن چه که باید در پاسخ به این سؤال بیان نمود ، این است : « با توجه به ابیاتِ کلیـدیِ ذکــــر شده در این درس و همچنین بسیاری از ابیات دیگر که در متن اصلی داستــان آمده است ، نمی توان هیچ کسی را در مرگِ سهراب مقصّر دانست و جز این که او را کشته و افکنده ی تقــدیر و قضایآسمانی بدانیم ، چیز دیگری نمی توانیم بگوییم ، هر چند که افرادی نیز به نوعی ناخواسته در تسریع و رقم خوردن این تقدیر، دخیل بوده اند که در پایان به آنها نیز اشاره ای مختصر خواهد شد . و اینک در این مجال برای روشن تر شدن این موضوع با استناد به ابیاتی چند از داستان رستم و سهراب و تحلیل مجمل آن ها ، پاسخ ارائه شده در بالا را مورد مداقه قرار می دهیم.
لورن آيزلي ، نويسنده، هر وقت كه مي خواست الهام بگيرد براي نوشتن مي رفت لب اقيانوسي كه نزديك خانه اش بود وشروع مي كرد به قدم زدن يك روز هنگام قدم زدن ، نگاهش افتاد به پايين ساحل وجواني را ديد كه رفتار عجيبي داشت .كنجكاو شد . رفت سراغ آن جوان و از نزديك ديد كه او مرتّب خم مي شود روي ساحل ،يك ستاره ي دريايي برمي دارد، مي دود به سمت اقيانوس وستاره ي دريايي را پرتاب مي كند توي آب .از او پرسيد: « چرا اين كار را مي كني ؟»