تضاد ( طباق )
تضاد ( طباق )
آوردن دو كلمه ي متضاد در سخن به گونه اي كه سبب زيبايي كلام گردد . تضاد هم در شعر و هم در نثر بكار مي رود.
مثال : صبح اميد كه بد معتكف پرده ي غيب گو بـرون آي كه كـار شب تار آخر شد
نكته : فعل ها نيز مي توانند آرايه تضاد را به وجود آورند . مثال : پروردگارا ! از خصلت طمع كه دنائت آورد و آبرو ببرد ... .
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 17:0 توسط میناحسن زاده
|
لورن آيزلي ، نويسنده، هر وقت كه مي خواست الهام بگيرد براي نوشتن مي رفت لب اقيانوسي كه نزديك خانه اش بود وشروع مي كرد به قدم زدن يك روز هنگام قدم زدن ، نگاهش افتاد به پايين ساحل وجواني را ديد كه رفتار عجيبي داشت .كنجكاو شد . رفت سراغ آن جوان و از نزديك ديد كه او مرتّب خم مي شود روي ساحل ،يك ستاره ي دريايي برمي دارد، مي دود به سمت اقيانوس وستاره ي دريايي را پرتاب مي كند توي آب .از او پرسيد: « چرا اين كار را مي كني ؟»