بررسی شخصیت کاوه در داستان ضحّاک
بررسی شخصیت کاوه در داستان ضحّاک
منشأ كاوه در داستان ضحّاك
از داستان كاوه در اوستا اثري نيست و حتّي در آثار پهلوي نيز از وي اثري نمي يابيم، امّا از اين طريق نمي توان وجود داستان كاوه را در عهد ساساني انكار كرد، زيرا داستان كاوه و درفش او در همه ي تواريخ قديم اسلامي كه مطالب آن ها راجع به ايران از سيرالملوك ها اخذ شده آمده است و از اين روي مي توان به تحقيق چنين گفت كه داستان كاوه تقريباً به همان صورت كه در شاهنامه و تواريخ اسلامي ملاحظه مي كنيم، در خداينامه پهلوي آمده بود. اكنون بايد ديد منشأ داستان كاوه چيست؟ داستان كاوه در عصر ساساني بر اثر معني غلطي كه از تركيب درفش كاويان مي كرده اند، پيدا شده است. در فقره ي 14 از يسناي دهم ( هوم يشت ) از درفشي بنام « گا اُش درَفَشَ[1] » سخن به ميان آمده كه آن را درفش گاو يا گاو درفش، معني مي توان كرد، زيرا « گا اُو » gâu يعني گاو نر معادل آن در پازند گا اُ gao و در سانسكريت گاوَه gâvah است و گائوش هم به همين معني و به معني مطلق چهار پاي آمده است. يوستي و بارتولومه و بعضي از دانشمندان ديگر تصور كرده اند كه اين گاو درفش همان درفش كاويان است، امّا اين تصور به هيچ روي با حقيقت راست نمي آيد، زيرا نه تنها توصيف هاي مورّخان اسلامي مؤيد چنين تعبيري نيست، بلكه پس از بررسي در معني درفش كاويان، مي توان به معني مغاير آن باز خورد. امّا راجع به اين گاو درفش فعلاً بايد چنين گفت كه ميان آشوريان، بيرقي به صورت گاو وجود داشت و ظاهراً سپاهيان ايران در عهد هخامنشيان نيز درفشي به همين شكل داشتند. روي بعضي از مسكوكات دوره ي سلوكيان و اشكانيان در دو طرف سكه، يك طرف پادشاه در حال ستايش است و در طرف ديگر نقش بيرق مربع شكلي است كه بر چوبي نصب شده و اين بيرق در بعضي سكه ها بي حاشيه و در بعضي ديگر با حاشيه است. يوستي و اُسكارمَن، اين نقش ها را همان درفش كاويان دانسته اند.
( حماسه سرايي در ايران،572- 570 )
كريستن سن در مقاله يي كه به عنوان كاوه نگاشته، با عقيده ي يوستي و اُسكارمن، مخالفت كرد، و درفش كاويان را غير از بيرقي دانسته است كه نقش آن بر مسكوكات عهد سلوكي و اشكاني ديده مي شود. بنابر عقيده ي اين دانشمند، بيرق شاهنشاهي از علائم و نشانه هاي خاص سلاطين بزرگ ايران و از زمان پادشاهي هخامنشي متداول بود، ولي بيرق چرمين معروف به درفش كاويان، ظاهراً از عهد اشكاني مرسوم گرديد كه از موطن شمالي خود آورده بودند و بعدها ساسانيان نيز آن را از ايشان اقتباس كردند. امّا اسم درفش كاويان از كوَي ( شاه ) يا كاويان است كه به شكل صفت استعمال شده، يعني شاهانه و مقصود از درفش كاويان « بيرق شاهي » است. كلمه ي اوستايي در زبان پهلوي و فارسي به « كَي » تبديل شده، امّا در زبان ارمني به « كاو » مبدل گرديده است، چنان كه كيخسرو در ادبيات ارمني، كاوخسرو نام دارد و در زبان پهلوي ماندي آثاري كه از آن در تورفان بدست آمده، كلمه ي كوي به گاو يا گَو مبدل شده، پس نتيجه چنين مي شود كه كلمه ي كَوي در زبان پهلوي به « كَي » و كاويان به « كيان » تبديل يافت، ليكن در تركيب درفش كاويان به همان صورت اصل باقي ماند.
( نخستین انسان، نخستین شهریار، 573 )
لورن آيزلي ، نويسنده، هر وقت كه مي خواست الهام بگيرد براي نوشتن مي رفت لب اقيانوسي كه نزديك خانه اش بود وشروع مي كرد به قدم زدن يك روز هنگام قدم زدن ، نگاهش افتاد به پايين ساحل وجواني را ديد كه رفتار عجيبي داشت .كنجكاو شد . رفت سراغ آن جوان و از نزديك ديد كه او مرتّب خم مي شود روي ساحل ،يك ستاره ي دريايي برمي دارد، مي دود به سمت اقيانوس وستاره ي دريايي را پرتاب مي كند توي آب .از او پرسيد: « چرا اين كار را مي كني ؟»