ويژگي هاي منوچهر بنا به روايت هاي پهلوي و اساطیری
1- ويژگي هاي منوچهر بنا به روايت هاي اوستايي و پهلوي
از داستان منوچهر در اوستا خبري نيست و تنها نامي از او و خاندان او در فقره ي 131 از يشت 13 يعني فروردين يشت آمده است. بنابر آن چه از اين يشت برمي آيد « مَنوش چيثرَ[1] » پسر يا يكي از اعقاب ائيريَّ ( ايرج ) است. در آثار پهلوي از او چند بار سخن رفته و داستانش به تفصيل ذكر شده است. ( حماسه سرايي در ايران، 475 )
در بندهش، بخش بيستم، موارد زير را در خصوص سلسله نسب منوچهر( پهلوي=ĉihr manuŝ- ) مي توان يافت، از ايرج دو پسر و دختري زاده شد، پسران دوگانه، وانتيار و اَنسْتو نام بودند. دختر گوزك نام بود. سلم و تور، ايرج و نيز فرزندان و اخلاف او را هم كشتند. آن دختر را فريدون پنهاني بداشت. از آن دخت دختي زاده شد. ايشان را آگاهي آمد و مادر آن دختر را كشتند. آن دختر را فريدون همي پنهان بكرد، تا ده پيوند، تا هنگامي كه منوش خورشيد- به- بيني، از مادر زاده شد. مَنوش، خورشيد- به- بيني خوانده شد، زيرا هنگامي كه زاده شد، روشني خورشيد به بيني او افتاد. از منوش و خواهر او، مَنوش- خورنر، از منوش خورنرو و خواهر وي، منوچهر زاده شد كه سلم و تور را كشت و كين ايرج خواست.از منوچهر فرياد نوذَر و دوراسرَوْ زاده شد. چنان كه مهوچهر پسر منوش خورنر است كه منوش خور پسر منوش خورناك است كه او را مادر گوزگ، دختر ايزك فرزند ترِتيَك، فرزند بتَيك فرزند فرزوشك فرزند زوشَك فرزند فِرَگوزك فرزند گوزك فرزند ايرج پسر فريدون است. ( بندهش، 150 )
هم چنين در بخش گزندي كه هزاره هزاره به ايرانشهر آمد مي نويسد: سه ديگر هزاره آغاز شد، چون فريدون كشور را بخش كرد، سلم و تور آنگاه ايرج را كشتند. بسياري از فرزندان و اعقاب او را از ميان بردند. در همان هزاره منوچهر زاده شد و كين ايرج را خواست. پس افراسياب آمد، منوچهر را با ايرانيان به پشتخوارگر راند و به سيج و تنگي و بس مرگ نابود كرد. و فِرَش و نوذر، پسران منوچهر را كشت. به پيوندي ديگر، ايرانشهر از افراسياب ستانده شد، چون منوچهر درگذشته بود، بار ديگر افراسياب آمد بر ايرانشهر بس آشوب و ويراني كرد، باران از ايرانشهر بازداشت، تازاب مهاسپان آمد، افراسياب را بسپوخت و باران آورد، كه آن را نوباراني خوانند. پس از زاب، ديگر بار افراسياب گران بدي به ايرانشهر كرد تا قباد به شاهي نشست.( همان، 139 )
بنا به روايت دينكرد ( هفتم، فصل 2، بند 7 ) و نوشته هاي زاد سپرم ( فصل 13، بند 6 ) پدر منوش خورنگ، ايزد نريوسنگ[2] بود، در حالي كه مادرش وزگ و دختر ايريك بود.
(نخستين انسان، نخستين شهريار، 509 )
با توجّه به روايت هاي پهلوي در باب منوچهر مي بينيم كه اين روايت ها با روايت شاهنامه اختلافاتي دارند، يك مورد از اين اختلافات جنگ منوچهر با افراسياب است كه در بندهش هم ذكر شده است، در حالي كه اين جنگ در شاهنامه به دوران نوذر نسبت داده شده است. مورد ديگر پادشاهي نوذر است كه در روايت بندهش، نوذر در زمان منوچهر به دست افراسياب كشته مي شود در حالي كه در شاهنامه، نوذر پس از منوچهر جانشين او مي گردد. هم چنين يكي ديگر ازويژگي هاي سلطنت منوچهر در شاهنامه، وجود پهلوانان بزرگي مانند قارن، گرشاسب، سام و نريمان و قباد است كه به ياري منوچهر مي شتابند و در جنگ ها ياور او هستند، و در حقيقت دوره ي پهلواني از سلطنت منوچهر آغاز مي گردد.
2- ويژگي هاي اساطيري داستان منوچهر
دكتر آموزگار در خصوص ويژگي اسطوره اي منوچهر مي نويسد:« منوچهر شخصيتي مرموز در اسطوره هاست كه اصل او بنا به برخي نوشته ها به ايزدان مي رسد. التقاطي از بن مايه ي نخستين انسان هندي، منو و نياي ايرانيان را در او مي توان ديد، چون از نام او برمي آيد كه او نژاد منو دارد. در اسطوره هاي هندي، پس از آن كه جمشيد سرور دنياي مردگان مي گردد، مقام نخستين انسان به منو داده مي شود.» ( تاريخ اساطيري ايران، 55 )
كريستن سن در خصوص تحليل شخصيت منو مي نويسد:«در صورتي كه اين فريضه ي متداول درست باشد كه اين منو همان نخستين انسان ژرمن ها، يعني منوس[3] پسر تويسكو[4] خدا، پسر زمين است، وي شخصيت هند و اروپايي كهني است و بنابراين چه بسا وي اساساً قديمي ترين نمونه ي نخستين انسان باشد كه نشان او را در قلمرو هند و اروپائيان مي توان باز يافت. در هند، منو را هم چون يمه، پسر ويوَسوَت به شمار آورده اند، در مورد منو، همان گونه كه در مورد ويوسوت، بر جنبه ي قرباني كنندگي نخستين انسان تأكيد شده است، منو نخستين قرباني كننده است، قرباني او « پيش نمونه ي » قرباني هايي است كه اكنون انجام مي گيرد. ايندره سه تالاب پر از سومه ي منو را مي نوشد تا خود را براي نبرد با ورتره[5] نيرومند سازد. اَگني[6]، كسي است كه به دست منو برپا شده است. منو نخستين پدر بشر است، امّا غالباً به ويژه نياي قديم آريا، ناميده مي شود. گاه گاهي، صورت هاي جمع مَنَوَه و منوشَه نيز در ريگ ودا براي تسميه خدايان به كار مي رود، و اين اصطلاحات بعداً با كلمه ي مَنوجاتَه ( مَنوزاده ) تفسير شده است و اين صفتي است كه آن را نسل خدايان هم به كار مي برد.»
(نخستين انسان، نخستين شهريار، 506 )
هم چنين در خصوص سلسله نسب منوچهر مي نويسد:«در بندهش، منوش چهر پسر منوش خورنر است و منوش خورنر حاصل ازدواج منوش خورنگ با خواهر/ همسر خود مي باشد. منوش خورنگ « منوشِ- خورشيد- وينيگ » ( خورشيد- به- بيني ) نيز ناميده مي شود، زيرا در هنگام تولّد، خورشيد بر بيني اش افتاد. توجيهي كه در بندهش از ريشه ي نام « منوش خورنگ » شده، به وضوح افسانه اي تعليلي است. كلمه ي خورنگ مشتق از هور و ناه و ناهن اوستايي تصور شده و بعد از طريق ترجمه ي غلط صورت « منوشِ خورشيد- وينيگ » به دست آمد، كه براي توجيه آن، داستان ابلهانه اي درست شده است. در حقيقت خورنگ با كلمات اوستايي هور و ناه و ناهن، مسلماً ارتباطي ندارد، ساده ترين راه اين است كه آن را آوا نويسي كلمه ي اوستايي « خورنه[7] » با پسوند پهلوي « گ » توجيه كنيم و خورنر احتمالاً فقط بازگرداني است از همان كلمه ي اوستايي كه از طريق اشتقاق سازي عاميانه تغيير شكل داده است، بنابراين منوش خورنگ و منوش خورنر مي تواند المثناي هم و هر دو همان منوش باشند.» ( نخستين انسان نخستين شهريار، 508- 507 )
در خصوص نسب نامه اي كه در كتاب دينكرد ذكر شده، نيز مي نويسد:« شكي نيست، آن صورت از افسانه كه بنابر آن پدر منوش خورنگ ايزدي ( = نريوسنگ) بوده، صورت اصلي است. منوش به عنوان نخستين انسان بايد پدري داشته باشد كه به نژاد بشر تعلّق ندارد. »
( همان، 509 )
كريستن سن، در پايان اين فريضه را مطرح مي سازد كه منوش چهر در اصل لقبي روحاني بوده كه بعدها روحانيان براي نسبت دادن خاندان خود به او، به شكل شاهي در آمده است كه در پايان داستان ايرج قرار گرفته است، پس مي نويسند:
«من با قيد احتياط تمام، جرأت طرح فريضه اي را به خود مي دهم، منوش چهر، پيوندي ميان نسل شاهان افسانه اي باستاني و نسل روحانيان است، در شجره نامه هاي سنّتي، شاهان ايراني و خاندان هاي روحاني بزرگ تا منوش چهر، اجداد مشتركي دارند، شاخه ي خاندان روحانيان از منوچهر به بعد انشعاب پيدا مي كند. از دوراسرو، پسر منوش چهر، زردشت در سيزدهمين يا چهاردهمين يشت، پيدا مي شود و خاندان هاي عمده ي روحاني در زمان ساسانيان، شجره نامه ي خود را به خانواده ي زردشت مي رسانيدند. منو ( نخستين قرباني كننده از نظر هنديان ) احتمالاً در زمان هاي بسيار قديم، خاصه نياي نسل روحانيان به شمار آمده است، نسل روحانيان « منوزاده » « منوش چثرَه » ناميده مي شدند، از اين لقب، شخصيتي خاص پيدا شده است، يعني « پسر منو » و موضوع افسانه هاي اوّليه ي گوناگوني قرار گرفته كه در اصل به منو تعلّق نداشته است. منو خود به دو شخصيت تقسيم گشته است: منوش خورنگ و منوش خورنر. در نسب نامه ي اين سه تن تصور تولّد خارق العاده ي نخستين انسان به گونه هاي مختلف حفظ گرديده است. امّا نسب شناسان روحاني و دست اندركاران تاريخ افسانه اي، براي اين كه به منوش چهر، نياي اوّليه ي نسل روحانيان، شهرت خاصي داده باشند، از دير زمان، پيش از تدريس فروردين يشت- منوچهر را در رديف شاهان وارد كرده اند، حتّي او را در نخستين مقامي كه مناسب جاي او بود جاي دادند، يعني بلافاصله پس از تقسيم جهان ميان سه پسر فريدون كه با آن كار، ايران قلمرو خاصي را تشكيل داد. بنابراين، وي بلافاصله پس از ايرج، قهرمان « نام نژاد » ايرانيان، جاي گرفت، بدين گونه وظيفه ي انتقام خون ايرج بر عهده ي منوش چهر افتاد و فرمان روايي او از نبردهايش با تورانيان پر گشت كه از هنگام تقسيم جهان آغاز شد و در تمام دوران اساطيري ادامه يافت.» (نخستین انسان، نخستین شهریار، 514- 513 )
[1] -Manush- tchithra
1- ايزد نريوسنگ پيام آور ايزدان است كه به همه پيغام او فرستد . ( بندهش، بخش يازدهم، ص 115 ) برابر با هرمس و ايريس يونانی.
[3] - Mannus
[4] - Tuisco
[5] - Vrtra
[6]- Agni – آتش- خدای آتش
[7] - Xvaranah