در داستان رستم و سهراب مقصر کیست؟
در نخستین برخورد دو پهلوان با یکدیگر، پس از آن که میان آنها جنگی مختصر درمی گیـرد و رستم با استفاده از حیله و ترفندی زیرکانه ، خود را از چنگٍ سهراب رها می کند، به پیشگاه خداوندٍجهان آفرین روی می آورد و از پروردگارِ یکتا قدرت و فیروزی می طلبد. در این هنگام فردوسی با بیانی روشن و به دور از ابهام این نکته را گوشزد می نماید که هیچ یک از این دعاها و چـــنگ در ریسمان زدن ها ، راه به دیهی نمی برد و سرانجام همان خواهد شد که در آسمان ها برای آن دو مقـدّر گشته است.
« همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخششِ هور و ماه ( 1 ) »
همچنین در آخرین نبردی که میانِ پدر و پسر درمی گیرد ، فردوسی پیش از آن که به بیـــــانِ شکست خوردن و نهایتاً ، کشته شدنِ سهراب بپردازد ، بار دیگر تاثیرگذاری و محتوم بودن تقدیــر وسرنوشت را یادآور می شود و به نوعی ضعف و ناتوانیِ سهراب و شکستٍ او را در مقابل رستم ، به سرنوشت و قضایِ آسمانی نسبت می دهد و غلبه ی آن پیرِ کهنسال و سالخورد را بر این جــــوانِ نیرومند و بازورِدست ، نه به خاطر قدرت و زورمندی رستم بلکه به دلیلِ مساعدتِ تقدیر با اومی داند.
« هرآنگه که خشم آورد بخت شوم
کند سنگ خارا به کردارِ موم ( 2 ) »
« سرافراز سهرابِ با زورِ دست
تو گفتی سپهرِ بلندش ببست ( 3 ) »
« خم آورد پشت دلیرِ جوان
زمانه بیامد ، نبودش توان ( 4 ) »
آنگاه نیز که سهراب لحظاتِ واپسینِ عمر خود را سپری می کند و از درد بر خود می پیچد ، پس از آن که رستم با دیدن مهره ای که بر بازوی اوست به این حقیقت پی می برد که او فرزند و پاره ی جگرِ خود ِ اوست ، آه و زاری و ناله سر می دهد و بر سر می زند و صورت می خراشد، در این هنگام بار دیگر سهراب برای تسکینِ درد پدر و آرام بخشیدن به او ، مرگِ خود را ناشـــی از تقدیری رقم خورده و آسمانی تلقی می کند و از پدر می خواهد که شکیبا باشد و بیش از این خود را سرزنش نکند.
« بدو گفت کاین بر من از من رسید
زمانه به دست ِ تو دادم کلید ( 5 ) »
« تو زین بی گناهی، که این گوژ پشت( فلک )
مرا برکشید و به زاری بکشت ( 6 ) »
و بالاخره:
« ازین خویشتن کشتن اکنون چه سود
چنین رفت و این بودنی کار بود ( 7 ) »
در ابیات پایانی نیز بارِ دیگر فردوسی بر مقدّر بودنِ مرگ سهراب صحّه می گذارد وآن ، زمانی است که رستم از شدّتِ درد و غم ، قصدٍ جان خود می نماید و می خواهد خود را از این زندگیِ پر نکبت خلاص نماید، در این هنگام بزرگان و پهلوانان لشگرِ ایران لب به پند می گشایند و کشته شدنِ سهراب را نتیجه ی روان شدنِ قضا و قدر بیان می کنند و بدین ترتیب بارِ غمِ مرگِ فرزند را از دوشِ پدر برمی دارند ، از آن جمله است:
« بدو گفت گودرز کاکنون چه سود؟
که از رویِ گیتی برآری تو دود ( 8 ) »
« تو بر خویشتن گر کنی صد گزند
چه آسانی آید بر آن ارجمند؟ ( 9 ) »
« اگر ماند او را به گیتی زمان
بماند(زنده بماند) ، تو بی رنج با وی بمان ( 10 ) »
« وگر زین جهان این جوان رفتنی است
به گیتی نگه کن که جاوید کیست؟ ( 11 ) »
« شکاریم یکسر همه پیشِ مرگ
سری زیرِ تاج و سری زیرِ ترگ ( 12 ) »
واما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که یک سلسله رویدادها و موضع گیری ها و مصلحت اندیشـی هـای شخصیت های داستان هم در جهت گیری و تسریعِ این رویداد بی تاثیر نبوده است و افرادی خواسته یا ناخواسته ، به اراده ی خویش یا بدون اراده ، از آغازِ داستان تا پایان ِ آن ، در شکل گیریِ این تراژدی دخیل بوده اند. در پایان برای آشکار شدنِ نقشِ این افراد ، با استناد به ابیاتی پراکنده در متنِ داستان به ذکر تاثیر گذاری آنان پرداخته می شود.
الف – خودِ سهراب (به دلیلِ تکبر و غرورِ به دور از منطق و همچنین بیانِ این نکته که : « با وجودِ پدری همچون رستم و پسری چون من ، دیگر کسی حق تاج بر سر نهادن را در این جهان پهناور ندارد »، که هم کینه ی افراسیاب را نسبت به او برانگیخت و هم سبب گشت که بعدها کیکاووس نیز از دادنِ نوشدارو برای نجات او سرباز زند. )
ب – افراسیاب ( که با فرستادنِ سپاهیانی ، همراه با دو پهلوان به نام های هومان و بارمان به کمکِ سهراب و تاکید بر این نکته که : « پدر را نباید که داند پسر » به این حادثه ی دلخراش دامن زد.
پ – هجیر و هومان ( که هر یک به نوبه ی خود ـ یکی از رویِ کین و دیگری از رویِ مصلحت ـ زمانی که سهراب از آنها حقیقت را جویا می شود ، از بیان واقعیت خودداری می کنند و یاریگر قضایِ آمده می شوند.
ت – رستم ( به دلیلِ اصرار ورزیدن بر جنگ و توجه ننمودن به نداهایِ درونی سهراب و توصیه هایش:
« دلِ من همی بر تو مهر آورد
همی آبِ شرمم به چهر آورد ( 13 ) »
« بمان تا کسی دیگر آید به رزم
تو با من بساز و بیارای رزم ( 14 ) »
ث – کیکاووس ( که به دلیلِ ترس از قدرت یافتنِ پدر و پسر، از فرستادنِ نوشدارو خودداری می نماید )
................................................................................................................................................
1- غم نامه ی رستم و سهراب / انتخاب و شرح : دکتر شعار و دکتر انوری / 1370 / بیت 865
2- همان / بیت 875 3- همان / بیت 876 4- همان / بیت 878 5- همان / بیت 882
6- همان / بیت 883 7- همان / بیت 911 8- همان / بیت 946 9- همان / بیت 947
10- همان / بیت 948 11- همان / بیت 949 12- همان / بیت 950 13- همان / بیت 826
14- همان / بیت 825
و ادب فارسی شماره ی 81