تصویرآفرینی و مضمونسازی در جای نام های شاهنامه
تصویرآفرینی و مضمونسازی در جای نام های شاهنامه
۱۳٩۱/٧/٢٧ :: ٧:٢۸ ب.ظ :: نويسنده : عبدالرضاسبزی
چکیده:
تصویر به عنوان جزء لاینفک شعر بیانگر رابطة ذهنی شاعر با شئ و استعداد از آن شئ برای القای اندیشههای خود به دیگران است. اینجاست که نقش حیاتی تصویر برای القای مفاهیم و اندیشههای شاعر برای خواننده مشخص میشود. فردوسی هم جزء معدود شاعرانی است که با استفاده از تصویرهای ملموس و زنده، اندیشههای خود را به شیوهای هرچه مؤثرتر در دل خواننده القا میکند. او در کنار تصاویر مختلفی که از برآمدن و فرو شدن خورشید و دیگر اجرام سماوی، میادین رزم و بزم و جنگهای انفرادی و... ارائه میدهد، از ابزار اسم مکانها نیز به مدد همین تصاویر استفاده میکند. گاه خون جاری شدة کشتهها را به رود جیحون مانند میکند و اوج اغراق را به نمایش میگذارد و گاه جود و بخشش شخصیتهای خود را چون رود نیل میداند. گاهی نیز بیشتر از آنکه معنای حقیقی بهشت را به کار برده باشد، از این کلمه مضمونهای مختلفی در تشبیه میسازد و چون رسام ماهری به صورتگریهای زیبا مشغول میشود. در این نوشته تلاش بر این بوده است که اسممکانهایی که از آنها در ساخت صور خیال استفاده شده و در عین حال مضمونهای مختلفی که بهکار رفتهاند، مورد بررسی قرار گیرد.
کلیدواژهها: شاهنامه، تشبیه، صنعت ادبی، استعاره و مجاز، اماکن.
مقدمه
ادبیات که نمودار فرهنگ، ادب و هنر ایرانزمین است، از نخستین روزگاران بار علوم مختلف را بر دوش خود حمل کرده است؛ علومی که حتی گاه هیچ ارتباطی با شعر و سخن خیالانگیز نداشتهاند. تأثیرات این علوم در آثار ادبی قرنهای پنجم و ششم هـ .ق بهویژه در آثار نظامی، انوری و خاقانی بیشتر مشهود است. طب که امروزه لاعلاجترین بیماریها را با پیچیدهترین دستگاهها و ابزارها درمان میکند و سلامتی را برای بشر به ارمغان میآورد، بنمایههایی دارد که آنها را علاوه بر کتب طبی پیشینـ نظیر قانون ابنسیناـ در آثار ادبی اسلاف میتوان کاوید؛ بهطوری که کمتر قطعهشعری در دیوان حجیم خاقانی پیدا میشود که از نام بیماریها، گیاهان، ترکیبات دارویی و راههای درمان هر بیماری سخنی گفته نشده باشد:
در یرقان چو نرگسی، در خفقان1 چو لالهای
نرگس چاکجامهای، لالة خاک بستری
خاقانی، 422/6
باد چو باد عیسوی گرد سم براق تو
از پی چشم درد جان، شاف2 شفای ایزدی
همان: 464/19
مکانهای جغرافیایی نیز به عنوان مناطق و کرانههای طبیعی در نامة باستان نمود محسوسی دارند. با بررسی این نامه میتوان اطلاعات مفیدی از کشورها، شهرها، رودها و کوههای مختلف بهدست آورد که دربرگیرندة اطلاعاتی سودمند و قابل تعمق برای جغرافیدانان باشد. درست است که بنای این تحقیق بیشتر متوجه تصویرآفرینی شاعر از اماکن مختلف جغرافیایی است ولی برای نمونه، در این بخش مرزهای ایران باستانـ که تفاوت قابل توجهی با مرزهای ایران معاصر داشتهـ بنا به پژوهشی که انوری در شاهنامه انجام داده است ذکر میشود: مرزهای این کشور به احتمال زیاد در شمال شرقی با رود جیحون، در مشرق دامنههای غربی هندوکش و حدود شرقی زابلستان (شاید رود سند)، در مغرب حدود شام «سوری» و مصر و در شمال غربی با رود ارس مشخص میشده است (انوری، 1374: 728).
عاطفه، تخیل، زبان، آهنگین بودن3 گرهخوردگی پنج عنصر سازندة یک شعر خوب هستند و صور خیال بهعنوان نمودهای خیال در شاهکار ادبی ایرانیان، شاهنامه، جزء مهمترین عناصر خیال است. نتایج بررسی رستگار فسایی دربارة تصاویر در شاهنامه نشان میدهد که اسطورهها، انسان، عناصر اربعه، گیاهان، سلاحها، ستارگان، آداب و رسوم، داروها، جواهر، پهلوانان همه و همه این منابع را دربرمیگیرند. (رستگار فسایی، 1369: 119) طبیعت نیز بهعنوان یکی دیگر از این تصاویر، جلوه و نمودی خاص در شاهنامه دارد. شاعر نقاش اغلب به شیوهای خیالانگیز و دلنشین، به عناصر و اماکن طبیعی رنگ و بوی خیالی میدهد و عرصة خیال و تصویرآفرینی را در شعر حماسیاش میگشاید. برای مثال، او وقتی میخواهد زیباییهای مهد را توصیف کند، درخشانی مهرة پیروزهای را چون زلالی و رخشندگی آب نیل میشمارد:
نهادند مهره از برِ پنج پیل
ز پیروزه، رخشانتر از آب نیل4
(1/355/151)
***
کاربرد تشبیهی مکانها
مکانهایی که در شاهنامه از آنها یاد شده است، اغلب در سیر طبیعی داستان آمدهاند و میتوان گفت که گونهای کاربرد حقیقی دارند. برای نمونه، جندل جهت انتخاب همسر برای فرزندان فریدون راهی هاماوران میشود و زال و رستم در زابل فرمانروایی میکنند، همة اینها اسم مکانهایی است که کاربرد حقیقی (غیرمجازی) دارند اما این، همة کاربرد اسم مکان نیست. فردوسی در توصیفاتی که از ابزار تشبیه استفاده میکند، گاه به عنصر مکانی متوسل میشود و تا حد ممکن تصاویر را برای خواننده مجسم میکند. او در این کاربرد، اغراق را به اوج میرساند؛ چنانکه در توصیفش از میدان نبرد، خونِ ریختهشدة کشتگان را در زیادی به رود جیحون تشبیه میکند که نماد پرآبی است:
بیابان به کردار جیحون ز خون
یکی بیسر و دیگری سرنگون
(4/220/781)
l بهشت: بهشت از جمله اسم مکانهایی است که فردوسی بیش از آنکه معنای حقیقی آن را اراده کرده باشد، از مفهوم مجازی آن بهره میبرد و مضمونهایی بس دلکش و زیبا خلق میکند. او هرجا که میخواهد روی زیبا یا هیئتی بدیع را وصف میکند، واژة بهشت را بهکار میبرد. کاربردهای تشبیهی و نمادی5 بهشت در شاهنامه به شکلهای مختلف زیر آمده است.
1. خندانی رخسار:
سپهر برین کاخ و میدان اوست
بهشت گرین روی خندان اوست
(1/134/728)
2. زیبایی رخسار:
تنش نقرة پاک و رخ چون بهشت
برو بر نبینی یک اندام زشت
(1/165/54)
3. بسط و گشادگی دل:
دل شاه شد چون بهشت برین
همی خواند بر کردگار آفرین
(3/281/2836)
4. خوبی و داد:
شد از داد او شهرها چون بهشت
پراکنده شد کار ناخوب و زشت
(7/277/2311)
5. زیبایی و خرمی:
یکی چون بهشت برین شهر دید
که از خرمی نزد او بهر دید
(2/14/176)
l آذرگشسب: «آذرگشسب یا آذرگشنسب به معنی «آتش اسب نر» است.» (یاحقی، 1386: 23) نام یکی از آتشکدههای معروف که در شاهنامه اسمی از آن برده شده است. فردوسی بیش از آن که معنای اولین و اصلی آن را خواسته باشد، مفهوم ثانویة آن را اراده میکند.
در ادب فارسی اغلب از آتش معنای تندی و تیزی خواسته شده است:
به کردار آتش همی راندند
جهانآفرین را همی خواندند
و اسب مشبه به سرعت و تندپویی به کار رفته است:
ابا خویشتن برد و اولاد را
همی راند مر رخش چون باد را
بنابراین، آذرگشسب که متشکل از دو کلمة آتش و اسب است، اوج تندی و تیزی کار را به ذهن خواننده القا میکند:
سواری به کردار آذرگشسب
ز کاول سوی سام شد بر سه اسب
(1/207/643)
نشستند گردان و رستم بر اسب
به کردار رخشنده آذرگشسب
(3/358/732)
l رود نیل: معرب «نیلوس»، رودی است پرآب در مصر. ابنسینا در توصیف این رود گفته است که نیل به سه صفت از دیگر رودهای عالم ممتاز است؛ نخست آنکه از درازترین رودهای روی زمین است و راه درازی که میپیماید، سبب لطافت آن میشود. دیگر آنکه از میان ریگها و صخرهها میگذرد نه از زمینهای بد، فاسد و گلناک که موجب آلودگی آب رودها میشوند. سه دیگر آنکه برخلاف رودهای دیگر سنگ در آن سبز نشود. این رود در توصیفات شاهنامه در پنج مضمون مختلف به کار رفته است:
1. بخشندگی و سخاوت:
دل شیر نر دارد و زور پیل
دو دستش به کردار دریای نیل
(1/187/340)
به بالای سرو است و با زور پیل
به بخشش به کردار دریای نیل
(6/108/1592)
2. حرکت و پویایی:
بزد مهره بر کوهة ژنده پیل
زمین جنبجنبان چو دریای نیل
(1/141/843)
3. انبوهی و پرآبی:
شکستم سرش چون تن ژنده پیل
فروریخت زو زهر چون آب نیل
(1/233/1025)
4. درخشندگی:
نهادند مهد از بر پنج پیل
ز پیروزه، رخشانتر از آب نیل
(1/355/151)
5. عظمت و بزرگی در معنای کنایی:
ز خاشاک ناچیز تا شیر و پیل
ز گرد پی مور تا رود نیل
(7/150/803)
l پشن (رزمگاه پشن)6: در اغلب ابیات این مکان مشبه به سرسبزی به کار رفته است.
یکی سرو بد سبز و برگش گشن
بر و شاخ چون رزمگاه پشن
(8/284/3663)
l باغ اِرم: در ادب فارسی مشهور است که شدادبن ثابت، که جزء جباران وقت بوده است، چون اوصاف بهشت را میشنود، تصمیم میگیرد در روی زمین جایی مثل آن را بسازد. بنابراین، با تلاش صدها کارگزار، بهشتی را با نهرهایی گوارا، درختان و بناهایی از زر و سیم و یاقوت و زمرد در پهنة زمین میسازد. این لفظ در شاهنامه نماد خرمی و صفاست.
ز ابر اندر آمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
(1/17/192)
l کوه بیستون: بیستون یا بهستون کوهی در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه است که در شاهنامه به عنوان نماد شکوه و عظمت به کار رفته است.
وزان روی خاقان به قلب اندرون
ز پیلان زمین چون کُهِ بیستون
(14520)
l کوه البرز: در اوستا هره بره زئیتی و در پهلوی هره برز یا هربورس است، مرکب از دو جزء: «هر» به معنی کوه و «برز» به معنی بالا و بلند و بزرگ یعنی کوه بلند و مرتفع. در ادبیات فارسی «برزکوه» هم به معنی البرز آمده و سلسلة البرز از جبال طالقان تا درة هزار ممتد است. این کوه در شاهنامه گاه مشبه به عظمت و بزرگی به کار رفته است:
همی برد هرکس برِ سوفرای
تلی گشته چون کوه البرز جای!
(7/39/106)
همچنین، نماد کوهی است که شخصیتهای بزرگی چون فریدون و زال و قبال را در دل خود میپرورد:
چو بگذشت بر آفریدون دو هشت
ز البرز کوه اندر آمد به دشت
(1/64/153)
یکی نامه فرمود نزدیک سام
سراسر نوید و درود و پیام...
... به پیمان چنین رفت پیش گروه
چو بازآوریدم ز لبرزکوه
(1/205/612)
قبال آنکه آمد ز البرز کوه
به مردی جهاندار شد با گروه
(8/350/341)
صورت استعاری و مجازی اسم مکانها
شعرای سبک خراسانی خیال را با کاربرد تشبیه، که در دوران اول اکثراً مادی و حسی بوده است، وارد شعر میکردند اما آنچه موجب خیالانگیزی شعر فردوسی میشود، کاربرد استعاره است. همچنان که پدر شعر فارسی را رودکی میشناسند، پدر استعاره در این دوره یقیناً کسی نیست جز فردوسی. (شفیعیکدکنی، 1370: 407)
او با آوردن صورت اضافی اسم مکانها ترکیبات استعاری بدیع، جالب و در عین حال دلنشینی میآفریند. برای نمونه، طراز از شهرهای ترکستان شرقی (کاشغرستان) بوده است و خوبان و زیبارویان را بدان شهر نسبت کردهاند. شاعر با آوردن ترکیب «بتان طراز»، استعارهای زیبا میآفریند.
در این بیت منظور از بتان طراز همان پنج خادم رودابه است:
پری روی گلرخ بتان طراز
برفتند و بردند پیشش نماز
(1/194/440)
از حیث کاربرد مجازی اسم مکانها، میتوان نمونههایی از نوع جزئیت و کلیت آن نام برد.
ذکر جزء و اراده کل: منظور از ریگ آموی، آب فرات و ریگ فَرَب با مجاز جزء و کل ریگزار آموی، رود فرات و ریگزار فَرَب است.
عنانش گرفتند و برتافتند
بر آن ریگ آموی بشتافتند
(4/222/811)
بیامد سپه تا به آب فرات
نماند اندر آن بوم جایی نبات
(8/489/295)
مر او را به ریگ فرب7 دربیافت
رکابش گران کرد و اندر شتافت
(8/482/839)
ذکر کل و ارادة جزء
دگر آنک بر گرگ بدرید پوست
همه روم یکسر پر آواز اوست
(5/47/620)
ز ما و ز ایران برآمد هلاک
نماند برین بوم و بر آب و خاک
(2/6/49)
ایران در شاهنامه گاه معنای مجازی به خود میگیرد؛ بدینصورت که با ذکر کلمة ایران، از آن پایتخت ایران و مقر سلطنت اراده میشود. برای مثال، وقتی که رستم و اسفندیار در زابلستان در مقابل هم قرار میگیرند، اسفندیار در دم مرگ به برادرش پشوتن میگوید:
چو رفتی به ایران، پدر را بگوی
که چون کامیابی، بهانه مجوی
(5/421/1481)
یا اینکه وقتی بهمن به کینة اسفندیار لشکر به سیستان میبرد و گنجهای زال را غارت میکند و برمیگردد، چنین میاید:
سپه را سوی شهر ایران کشید
ز زاول به نزد دلیران کشید
(5/482/135)
که مشخص میشود منظور از ایران در پارهای جاها، کشور ایران نبوده بلکه مجازاً مقر سلطنت و پایتخت ایران است.
فرزانة طوس در استعمال اسمهای خاص دست به ابتکار نوینی میزند؛ روشی که در دوران خود یا پیش از آن بینظیر یا حداقل کمنظیر است. او به جای کاربرد تکراری اسمهاـ که با استعمال زیاد کلیشهای میشوندـ ترکیبات وصفی میسازد و درضمن ابیات میآورد. برای مثال، وقتی نبرد رستم با اژدها را در خوان سوم نقل میکند، برای آنکه کلام خود را از تکرار مصون دارد، ترکیبات «جهانجوی، تهمتن، دیهیمجوی، خفتهمرد، تاجبخش و پهلوان دلیر» را جانشین «رستم» میکند. این مسئله را در حوزة اسم مکانها نیز میتوان یافت. برای مثال، به جای استعمال «عربستان»ـ که جلوهای کمفروغ در شاهنامه داردـ ترکیب «دشت نیزهسواران» بهکار میرود. کاربرد واژة جادوستان به جای هندوستان و حتی گاه به جای ایران، نمونة دیگری از این اوصاف است:
وگرنه مرا با سپاهی گران
هم از روم و هم دشت نیزهوران،
نگه کن که برخیزد از دشت عو
فرخزاد پیروزشان پیشرو،
همه بومتان پاک ویران کنم
از ایران به شمشیر نیران کنم
(5/59/760)
ببرّم پی از خاک جادوستان
شوم با پسر سوی هندوستان
(1/64/139)
زینتبخشی اسم مکانها با صنایع بدیعی
مطلب دیگری که با نگاه به اماکن خاص در شاهنامه قابل توجه است، پیوند این مکانها با صنایع بدیعی است. در اینگونه توصیفات، شاعر ضمن نام بردن از اماکن مختلف، به کمک آنها و پیوند دادنشان با صنایع بدیعی، به کلام خویش رونق خاصی بخشیده است.
اگرچه در دورة حاکمیت سبک خراسانیـ بهخصوص عصر فردوسی و قبل از اوـ صنایع بدیعی جهت زینتدهی اشعار به کار نمیرفته است، با مطالعة اشعار این شاعر توانا میتوان صنایعی را دید که امروزه در کتب مختلف بدیعی با عنوان صنعت بدیعی از آنها یاد میشود. در این بخش، از آن دسته از صنایع بدیعی که باعث تزیین کلام شاعر شدهاند، نام میبریم.
1. تکرار/ تکریر؛ تکرار واژههای اصطخر و پارس:
همی رفت شادان به اصطخر پارس
که اصطخر بد بر زمین فخر پارس
(6/331/533)
2. ازدواج/ تضمینالمزدوج؛ در گروه اسمی گردانِ ایران:
که از تازی اسبان تکاورترند
ز گردان ایران دلاورترند
(1/223/882)
3. جناس تام:
به دل پر ز کین شد، به رخ پر ز چین
فرسته فرستاد زی شاه چین
(1/108/291)
4. جناس زاید: در مصراع اول، میان دو کلمة شاه و شاهه صنعت ادبی مشخص است، که البته همین تکرار موجب همحروفی در حرف ش نیز شده است.
یکی شهر بد شاه را شاهه نام
همه از در جشن و سور و خرام
(2/77/138)
5. جناس قلب؛ میان دو کلمة روم و مور:
به مصر آمد از روم چندان سپاه
که بستند بر مور و بر پشه راه
(5/534/55)
6. اعداد؛ فردوسی بارها با در کنار هم آوردنِ اماکن مختلف، موجب خلق این آرایة ادبی شده است:
ز هیتال و ترک و سمرقند و چاچ
بزرگان با فر و اورند و تاج
(8/251/3291)
به مرو و نیشابور و بلخ و هری
فرستاد بر هر سویی لشکری
(2/93/337)
7. ذوقافیتین؛ دانای طوس چندینجا با استفاده از ابزار مکانی قافیة دوگانهای در شعر میسازد و بدینترتیب، بر موسیقی شعری خود هرچه بیشتر میافزاید:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
(2/81/195)
به من زین سپس جان بماند همی
دگر شاه ایران ستاند همی
(2/74/100)
رسیدم به دیوان مازندران
به رزم سواران هاماوران
(5/372/964)
8. تضاد:
ز خاور بشد نامه تا باختر
به جایی که بد مهتری با گهر
(4/324/2394)
از این مرز تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکیست
(2/129/147)
کزازی در «رؤیا، حماسه، اسطوره» ایرانیان را پیوستگان روز و تورانیان را همبستگان شب میداند. ستیز دیریاز در میان ایران و توران، در زبان نمادها، آویزش روز است با شب (کزازی، 1372، 171) بنابراین، کاربرد ایران و توران را میتوان با اندکی مسامحه جزء این دسته قلمداد کرد.
9. صدامعنایی8: صدای برآمده از طبل و تبیره «تبتب» آن است. با خواندن بیت زیر، موسیقی برآمده از آن همین صدا را به ذهن خواننده متبادر میکند و بدین شکل، بر رنگ حماسی متن میافزاید و مخاطب را به میدان نبرد هرچه نزدیکتر میکندک
ز بانگ تبیره به بربرستان
تو گفتی زمین گشت لشکرستان
(2/55/71)
10. واج آرایی/ همحروفی: در بیت زیر، واجآرایی در واجهای س، ت مشخص است. واژههای زاولستان، غزنین و کاولستان به عنوان اماکن مختلف، موجد بخش عظیمی از این همحرفیاند.
که او راست تا هست زاولستان
همان بست و غزنین و کاولستان
(5/302/120)
این صنعت ادبی از جمله صنایعی است که موسیقی کلام شاهنامه را به اوج خود میرساند. فرزانة طوس با کلمات «همان»، «ماه»، «هاماوران» موسیقی لطیفی را در این بیت میآفریند:
همان ماه هاماوران با بکشت
نیارست گفتن کس او را درشت
(5/306/171)
و در جایی دیگر برای خلق موسیقی از سه شهری نام میبرد که صامت و مصوت پایانیشان یکی است:
از این مرز تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکیست
(2/129/147)
گاه اسم مکان ابزاری میشود برای ساخت موسیقی کناری. «زاولستان و کاولستان» که با اعنات تمام، قافیه بیت را تشکیل میدهند، موسیقی بیت را به اوج میرسانند:
که او راست تا هست زاولستان
همان بست و غزنین و کاولستان
(5/302/120)
رسیدم به دیوان مازندران
به رزم سواران هاماوران
(5/372/964)
در این میان، نکتهای درخور توجه است و آن اینکه گاه شاعر در کاربرد قافیه دچار تکرار میشود. برای مثال، کلمة «آذرگشسب» در تمام جاهایی که قافیهساز است، با «اسب» همقافیه میشود:
سواری به کردار آذرگشسپ
ز کاول سوی سام شد بر سه اسپ
(1/205/643)
چو برساخت کار اندر آمد به اسپ
چو گردی به کردار آذرگشسپ
(1/237/1093)
بهر سو که قارن برافکند اسپ
همی تافت آهن چو آذرگشسپ
(1/298/201)
این ویژگی در مواردی غیر از اسم مکانها نیز درخور توجه است. برای مثال، خواننده با دیدن واژة سرو در مصراع اول، واژة تذرو را حدس میزند. البته شمار اندک اینگونه ابیات که در اشعار شعرای دیگر نیز تکرار شده است، هیچ وقت نمیتواند از ارزشهای این میراث کهن بکاهد.
نتیجهگیری
شاهنامه، بهعنوان سند ارج و افتخار ایرانیان، اثری است بیبدیل و جذاب که با بازگویی داستانهای بهجا مانده از گذشته، ضمن اشاره به عظمت ایرانیان، اطلاعاتی ارزشمند دربارة مکانهای جغرافیایی به دست میدهد که برای محققان عرصههای تاریخ و جغرافیا بسی سودمند است. در کنار این ویژگیها، آنچه برای محققان ادبی میتواند جذاب و قابل تأمل باشد، چگونگی کاربرد این اماکن در ابیات است. از آنجا که افسانهها و اسطورهها دربرگیرندة جذابترین بخشهای شاهنامهاند، فردوسی با کاربرد بس خیالی این اماکن و با توسل به تشبیه و استعاره هرچه بیشتر موجب خیالانگیزی کلام خود میشود. به این ترتیب، خواننده هیچگاه خود را اسیر فضای خشک اسامی خاص مکانی، که ناگزیر از کاربرد آنهاست، احساس نمیکند.
پینوشتها
1. یرقان: عارضهای عفونی که در اثر ضایعات کبد و اختلال عمل آن پدیدار میشود و به علت ورود مقادیر زیاد مواد رنگی صفراوی در خون و جذب آن به وسیلة بافتها و نسوج، رنگ بدن به زردی میگراید. این زردی در صلبیة چشم و نسج ملتحمه بیشتر نمایان است.
خفقان: نوعی پریدن و تپش غیرع ایدی است که به قلب روی میآورد. سبب آن عبارت است از هر چیزی که به قلب آزار رساند و یکی از نشانههای آن برافروختگی چهره است. (باقری خلیلی، 1382).
3. شاف: مخفف شیاف.
3. رک: «ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت»: 86.
4. شاهنامة ابوالقاسم فردوسی نسخة جلال خالقی مطلق.
5. این کاربرد تشبیهی گاهی آنقدر تکرار میشود که حالت نماد به خود میگیرد «تفاوت اساسی نماد با دیگر تصویرهای مجازی این است که در مجاز مرسل، استعاره و کنایه یک قرینه هست که به نیمة پنهان و محذوف تصویر اشاره میکند اما نماد ادبی فاقد این قرینه است. (فتوحی، 1385: 163).
6. پشن/ رزمگاه پشن: نام موضعی است که میان پیران ویسه و طوس نوذر جنگ واقع شد و تورانیان به پیروزی رسیدند. بیشتر پسران گودز در این جنگ کشته شدند.
7. ریگ فَرَب: شهرکی است بر لب جیحون که میان آن را بیابانی فراگرفته است که بدان ریگ فَرَب گویند.
8. صدا معنایی آن است که شاعر الفاظی را به کار گیرد که با صدای آن الفاظ، بتواند مستمع را به منبع صوت راهنمایی کند:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
در این بیت ترادف «خ» صدای خشخش خمشدن کمان را به ذهن متبادر میکند.
منابع و مآخذ
1. انوری، حسن؛ «ایران در شاهنامه در دورة اساطیری و پهلوانی به کجا اطلاق شده است؟»، نمیرم از این پس که من زندهام، به کوشش غلامرضا ستوده، دانشگاه تهران، 1374.
2. باقری خلیلی، علیاکبر؛ فرهنگ اصطلاحات طبی در ادب فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، 1382.
3. خاقانی شروانی، افضلالدین؛ دیوان اشعار، به تصحیح ضیاءالدین سجادی، تهران، زوار، 1374.
4. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه.
5. رستگارفسایی، منصور؛ تصویرآفرینی در شاهنامه، دانشگاه شیراز، 1369.
6. شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ صور خیال در شعر فارسی، تهران، آگاه، 1370.
7. ــــــــــ؛ ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، سخن، 1380.
8. شمیسا، سیروس؛ نگاهی تازه به بدیع، تهران، میترا، 1383.
9. ــــــــــ؛ بیان، تهران، نشر اندیشه، 1370.
10. شهیدی مازندرانی (بیژن)، حسین؛ فرهنگ شاهنامه (نام کسان و جایها)، نشر بلخ، 1377.
11. فتوحی، محمود؛ بلاغت تصویر، تهران، سخن، 1385.
12. فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، انتشارات مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1386.
13. کزازی، میرجلالالدین؛ رؤیا حماسه اسطوره، تهران، نشر مرکز، 1385.
14. یاحقی، محمدجعفر؛ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، فرهنگ معاصر، 1386