پادشاهی هوشنگ در شاهنامه
دومین پادشاه جهان ، هوشنگ ، چهل سال با رای و داد پادشاهی کرد.
در داستان های اوستایی هوشنگ از شمار پهلوانان است که پارسایی و تقوا را نیز دستور کار قرار داده است. این پهلوان اوستایی هئوشیّنگهه نامیده می شود که همواره با لقب پرذات به معنی قانون گذار همراه است .
بنا بر رای [ یوستی] ، که ریشه بسیاری از لغات اوستایی را مورد مطالعه قرار داده است ، هوشنگ به معنای بخشنده جایگاه خوب است و در شاهنامه حکیم توس نیز کشف مهار آتش و چگونگی خانه سازی به دوران این شاه پیشدادی آغاز می شود . اگر چه استاد خالقی مطلق اشعار مربوط به کشف مهار آتش و جشن سده را از فردوسی نمی داند ، اما داستان آن خالی از لطف نیست . داستان چنین است : روزی هوشنگ شاه با جمعی از یاران از صخره های کوه سترگی بالا می رفتند که ناگهان مار سیاه بلندی در برابر آن هویدا شد .
چشمان مار مانند دو گلوله آتش می درخشید و از دهانش دود سیاهی خارج می شد که اطراف را تیره و تار می ساخت . شاه دانست که چنین موجود هراسناکی نمی تواند دوست آدمیان باشد . سنگی برداشت و با قوت به سوی مار انداخت . مار جهان سوز به کناری جست و از سلاح سنگی جهان جوی جان به سلامت برد ، ولی سنگ پرتاب شده با شدت بر تخت سنگ دیگری اصابت نمود و آتش جرقه زد . خار و خاشاک اطراف شعله ور شد و آتش گسترش یافت . مار از معرکه گریخت اما آتش روشنایی بخش پاک ساز بر جای ماند . هوشنگ دادگر راز آتش را با مردم در میان نهاد . به دستور او جایگاه شایسته ای برای آتش ساختند تا همیشه فروزان بماند . کنترل آتش سر اغاز زندگی تازه ای برای انسان ها بود . شب هنگام همه به پای کوه رفتند و در روشنایی آتش که کاشانه شان را گرم می کرد و تاریکی را به گریز وا می داشت یزدان بخشایشگر مهربان را ستایش کردند . به شادمانی یافتن آتش، خوردند و نوشیدند و شادمانی ها کردند . ایرانیان نام آن شب را سده نامیدند . جشن سده که یادگار هوشنگ پاک نهاد است هنوز در میان ایرانیان روشنی جوی گرامی داشته می شود .
به دوران پادشاهی هوشنگ آدمیان آهن را یافتند و آموختند که چگونه از سنگ جدایش کنند . آهن گداخته را انسان صنعت گر ابزار ساز شکل داد و با آن تبر و تیشه ساخت . ابزار ساخته شده زندگی آدمان را آسانتر ساخت و به آسودگی و رفاه آنان افزود . ایرانیان با ساخته های جدید آبراهه کندند و آب را از رود ها و دریاچه ها به مزارع بردند . بدین گونه زراعت آغاز شد .
آدمیان که تا آن زمان تنها میوه و دانه می خوردند ، آموختند که به هنگام ، تخم بر زمین پاشند و به موقع محصول را درو نمایند. چنین بود که نان فراهم شد و رنج فراهم آوردن آن اندک گردید .
به روزگار پادشاهی هوشنگ خردمند ایرانیان آموختند که گله های گوسفند و گاو نگهداری کنند و از پوست جانورانی چون سنجاب و قاقم و سمور برای خویش جامه های زمستانی بدوزند . این چنین دیو سفید سرما نیز به زانو در آمد .
ایرانیان سیر از نان و گرم از جامه های پوستی زمستان ، در پرتو آتش روشنایی بخش به راحتی و شادمانی می زیستند و ستایش یزدان می گفتند .
چون روزگار هوشنگ به سر آمد ، رخت از این جهان بر بست و به سرای دیگر شتافت.
این به تحقیق سر انجام همگان است .
آتش شعله ور در آتشدان ، سنبله های بارور گندم ، ابزار ساخته شده آهنی ، نام هوشنگ را به نیکی در فرهنگ ایران زمین جاودان می سازند.
بشارت باد بر نیکی کنندگان که به نیک نامی در تاریخ جاودان می مانند
لورن آيزلي ، نويسنده، هر وقت كه مي خواست الهام بگيرد براي نوشتن مي رفت لب اقيانوسي كه نزديك خانه اش بود وشروع مي كرد به قدم زدن يك روز هنگام قدم زدن ، نگاهش افتاد به پايين ساحل وجواني را ديد كه رفتار عجيبي داشت .كنجكاو شد . رفت سراغ آن جوان و از نزديك ديد كه او مرتّب خم مي شود روي ساحل ،يك ستاره ي دريايي برمي دارد، مي دود به سمت اقيانوس وستاره ي دريايي را پرتاب مي كند توي آب .از او پرسيد: « چرا اين كار را مي كني ؟»