بررسی شخصیت بهرام گور در هفتپیکر و شاهنامه
چکیده
بهرام به نقل از فردوسی و نظامی ازجمله پادشاهان دادگر است. در این مقاله سعی داریم نقاط مشترک شخصیت او را از دیدگاه هفتپیکر و شاهنامه در ده مورد بررسی کنیم.
کلیدواژهها: فردوسی، نظامی، بهرام گور.
فردوسی
فردوسی، که کاخ بلند نظمش استوار مانده است و همچنان خواهد ماند سرآمد حماسهسرایان جهان است. همگان او را شاعری رزمی میدانند اما در زمینة اشعار عاشقانه نیز شگفتیساز است. در داستان زال و رودابه آمده است:
دو چشمش به سان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده بر پرِ زاغ
(ج 1- 109)
که اوج هنر او را در توصیفگری میرساند. این ابرمرد خراسانی توانسته است برگ زرینی از تاریخ و فرهنگ کشور ما را ارائه دهد (شاهنامه از نظر تنوع حوزة تصویر، در میان دفاتر فارسی، یکی از شاهکارهای خیال شاعرانة سرایندگان زبان فارسی است و صور خیال فردوسی محدود در شکلهای رایج تصویرـ که اسعاره و تشبیه استـ نیست).
(شفیعی، 1387-448)
بهرام گور از شخصیتهای محبوب فردوسی است که بیشتر، خصوصیات رزمی او مورد توجه بوده است.
نظامی
بدونشک نظامی را میتوان پنجمین شاعر بزرگ کشور بهشمار آورد. او یکهتاز میدان داستانهای عاشقانه است. تصاویر شعری او همچون تابلوی نقاشی همة زوایای یک شیئ را جلوی چشم مجسم میکند. نظامی اندیشة متکلمی دارد و علم کلام و فلسفه در شعرش هست و رگههایی از تأثیرپذیری از فردوسی در کلامش دیده میشود. هفتپیکر را که دفتری از خمسة اوست به تقلید از حدیقة سنایی سروده که در آن بیشتر از خوشگذرانیها و شادکامیهای بهرام سخن گفته است (نظامی در حوادث داستان بیش و کم تصرف کرده است و بر آن هرجا لازم بوده شاخ و برگ میافزوده است و درحقیقت از جهت رعایت مناسبات تا ندازهای به شیوة درامنویسان نزدیک بوده است) «زرینکوب، 1370-202».
گرچه او فردوسی را شاعری بزرگ و کارش را ارزشمند میداند که مس کلام را به نقره تبدیل کرده اما خود را به مراتب برتر از او میداند که کار ناقص او را کامل و نقرة سخن را به طلا تبدیل کرده است.
دو مطرز به کیمیای سخن
تازه کردند نقدهای کهن
آن زمس کرد نقره، نقرة خاص
وین کند نقره را به زر خلاص
مس چو دیدی که نقره شد به عیار
نقره گر زر شود شگفت مدار
(هفت پیکر، 74)
بهرام
شکارش نباشد مگر شیر و گور
از ایراش خوانند بهرام گور
(ج 7- 252)
از پادشاهان دادگر است که فکر آسایش و رفاه مردم لحظهای از سرش بیرون نمیرود. در میان مردم زندگی میکند و شریک شادیها و غصههای آنان است. پادشاهی است خوشگذران و کامیاب. نظر دکتر محجوب در این زمینه خواندنی است.
«فردوسی با همة علاقهای که به بهرام گور دارد از افراط او در زن خواستن و خفت و خیز با زنان انتقاد میکند و این روش را مایة تباهی او میشمارد و بار دیگر نشان میدهد که شاهنامه ستایش شاهان پیشین به هر روش و منش که زندگی کردهاند نیست.»
(محجوب، 1371-312)
اعتقاد به دین از ویژگیهای بارز بهرام است و کسی را که به قیامت ایمان ندارد خردمند دیندار نمیداند:
به هستی یزدان گواهی دهیم
روان را به دین آشنایی دهیم
بهشت است و هم دوزخ و رستخیز
ز نیک و بد نیست راه گریز
کسی کاو نگرود به روز شمار
مر او را تو با دین و دانامدار
(ج 7-234)
از خصوصیات اخلاقی بهرام پرهیز از غیبت کردن است و آن را کاری زشت میداند. چه از جانب گوینده باشد، چه شنونده و حتی نقش شنونده را مهمتر از گوینده میداند و گویی به حدیث «شنوندة غیبت مانند گویندة آن است» نظر دارد:
هرکجا عقل پیشرو باشد
بد بدگو ز بد شنو باشد
هر که را در سرشت بد گهر است
گفتنش بد شنیدنش بتر است
(هفتپیکر، 80)
با همة علاقهای که به شکار گورخر دارد از صید کردن گورهای کوچک خودداری میکند گویی در این مسئله به محیطزیست توجه خاصی دارد:
گور اگر صد گرفت پشتاپشت
کمتر از چار ساله هیچ نکشت
خون آن گور کرده بود حرام
که نبودش چهار سال تمام
(هفتپیکر، 61)
گویی شعرشناس بود و توجه خاصی به فرهنگ و ادب داشت و همواره ادیبان را مورد لطف و نوازش قرار میداد. در نبرد با خاقان چین آمده است که پس از این که او را شکست داد شعرای فارس و عرب وی را ستودند و او به آنها هدیه داد:
پهلوی خوان پارسی فرهنگ
پهلوی خواند بر نوازش چنگ
شاعران عرب چو دُرّ خوشاب
شعر خواندند برنشید و رباب
شاه فرهنگدان شعرشناس
بیش از آن دادشان که بود قیاس
(هفتپیکر، 114)
پس از ربودن تاج از میان دو شیر، عملکرد خود را مدیون لطف الهی میداند نه قدرت شمشیر خود، درواقع به آیة (ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ) (1) معتقد است و این نشان از خداباوری اوست:
تاج برداشتن میان دو شیر
از خدا دانم آن نه از شمشیر
(هفتپیکر، 89)
دم غنیمت شمردن و عشقبازی از مؤلفههای بارز این پادشاه عادل است. جهان از نظر او ناپایدار است و بهره جستن از فرصتها را ضروری میداند و میتوان اندیشهای را که با تمام وجود در سر میپروراند به اندیشة خیامی مانند کرد:
دید کاین خیل خانة خاکی
نارد الّا غبار غمناکی
مُلک بیتکیه را شناخته بود
تکیه بر ملک عشق ساخته بود
روزی از هفته کارسازی کرد
ششِ دگر به عشقبازی کرد
(هفتپیکر، 92)
وجوه مشترک
1. تاج برداشتن از میان دو شیر
در هفتپیکر شرط پادشاهی او این است که تاج را از میان دو شیر بردارد وگرنه آن را به شخص دیگری واگذار میکنند. از آنجایی که مهارت او در این کار فوقالعاده بود آن را با موفقیت انجام داد:
آنکه صد شیر از او زبون باشد
او زبون دو شیر چون باشد
در کمر چست کرد عطف قبا
در دم شیر شد چو باد صبا
بانگ برزد به تند شیران زود
وز میان دو شیر تاج ربود...
شد به تأدیبشان چو رأی افکند
سر هر دو به زیر پای افکند
پنجهشان پاره کرد و دندان خرد
سر و تاج از میان شیران برد
(هفتپیکر، 88)
در شاهنامه نیز گویی پادشاهی او در دست شیران است و تقدیر طوری برایش رقم خورده که تا دممرگ پیش رود:
همی رفت با گرزة گاوروی
چو دیدند شیران پرخاشجوی
یکی زود زنجیر بگسست و بند
بیامد بر شهریار بلند
بزد بر سرش گرز بهرام گرد
ز چشمش همه روشنایی ببرد
بر دیگر آمد بزد بر سرش
فرو ریخت از دیده خون بر سرش
جهاندار بنشست بر تخت عاج
به سر بر نهاد آن دلافروز تاج
(ج 7، 32-231)
2. عفو
دید مثبت و نگاه عرفانی بهرام قابل تحسین است. چنین کاری فقط از انسانهای بزرگ سر میزند. چشمها را میشوید و با سعة صدر به مسائل جامعه مینگرد. در شاهنامه، او افراد زورگو و ستمگری را که در زمان پدرش یزدگرد میزیستند عفو میکند و این فرصت را به آنها میدهد تا به اصلاح اعمال خود بپردازند:
ببخشید اگر چندشان بُد گناه
که با گوهر و دادگر بود شاه
(ج 7، 235)
در هفتپیکر نیز، با گذشتة افراد کاری ندارد و آنچه برایش مهم است حال است. چون فرصتهایی در زندگی برای افراد پیش میآید که ممکن است مسیر زندگی آنان را عوض کند و انسان را به قلة بزرگ سعادت برساند:
در خطای کسی نظر نکنیم
طمع مال و قصد کس نکنیم
از گناه گذشته نارم یاد
با نمودار وقت باشم شاد
(هفتپیکر، 80)
3. ایجاد رفاه و آسایش
در سایة آسایش، امنیت و پیشرفت حاصل میشود. مردمی که دغدغة اقتصادی نداشته باشند، به بهترین نحو ممکن از طبیعت و دادههای خداوند سود میبرند و این خود زمینة توجه به پروردگار را در همة زمانها فراهم میکند. در شاهنامه، بس که به فکر شادمانی و آبادانی کشور بود سراسر میهم بهشتی آراسته شده بود:
نگه کرد تا بنده بهرام گور
جهان دید پر کشتمند و ستور...
همه باغ و آب و همه کشت و خوید
همه کوه پر لاله و شنبلید
پراکنده بر کوه میش و بره
بهشتی شده بوم او یکسره
(ج 7، 250)
در هفتپیکر نیز در اثر محبت و توجه به خلق بود که عطر شادمانی به مشام میرسید و همهجا وفور نعمت بود. وقتی که پادشاهی از مردم دستگیری کند و اسباب شادمانی و رفاه آنها را فراهم کند یقیناً خدای بزرگ نیز او را در این کار یاری میکند و چنین فردی را در پناه خود نگه میدارد:
قفل غم را درش کلید آمد
کامد او فرخی پدید آورد...
گاوِ نا زاده گشت زاینده
آب در جویها فزاینده
میوهها بر درخت بار گرفت
سکهها بر درم قرار گرفت
(هفتپیکر، 91)
4. توجه به عقلا و اندیشمندان
خود رقیب جان و مایة سعادت بشر است. هیچ انسانی کامیاب نمیشود مگر اینکه از برترین هدیة خدا به بشر (عقل) بهره ببرد. انسان خردمند همواره با صبر و درایت خود بر مشکلات فایق میآید. بهرام در شاهنامه پادشاهی خردمند است. طبعاً چنین فردی از خرد و دانش دیگران نیز برای پیشبرد اهداف خود بهره میگیرد:
همه رأی با کاردانان زنیم
به تدبیر پشت هوا بشکنیم
ز دستور پرسیم یکسر سخُن
چو کاری نو افکند خواهیم بن
(ج 7، 229)
در هفتپیکر نیز غرور و تکبر را کنار میگذارد و اصولاً خرد با غرور منافات دارد.
شخص خردمند با همة دانایی، خود را نیازمند به آموزگار میداند و با علما مشورت میکند و شریک عقل و اندیشة آنها میشود. بهرام مشورت با اندیشمندان را نتیجة تجربه و پختگی خود میداند:
نکنم بیخودی و خودکامی
چون شوم پخته کی کنم خامی
مصلحان را نظرنواز شوم
مصلحت را به پیشباز شوم
(هفتپیکر، 80)
5. مجازات بدکار
همانگونه که تشویق باید سرلوحة کار امرا و پادشاهان قرار گیرد در امر تنبیه نیز باید جدیت داشت و شخص گنهکار را، هر کسی حتی از خویشان باشد، باید تنبیه کرد، تا عدالت در جامعه فراگیر شود وگرنه عفو بیمورد زمینهساز بسیاری از خطاها و گناهان میشود. بهرام از کارگزاران خود میخواهد که زمینهای زراعتی را آباد نگه دارد و با کشت و کار، آذوقة کشور را فراهم کنند. در این راه اگر فرستادگان حتی از کارگزاران و نزدیکان او باشند و از فرمان او سرپیچی کنند مستحق عذاب خواهند بود:
وگر بر زمین ورزگاهی بود
وگر نابرومند راهی بود
که ناکِشته باشد به گرد جهان
زمین فرومایگان و مهان
کسی کاو بر این پایکار من است
وگر ویژه پروردگار من است
کنم زنده در گور جایی که هست
مبادش نشیم و مبادش نشست
(ج 7، 237)
در هفتپیکر نیز در داوری و مجازات مردم، دوستی را کنار میگذارد و ستمکاره را هرکسی که باشد تنبیه میکند و در این کار توجه او به خداوند است:
دور دارم ز داوری آزرم
آن کنم کز خدای دارم شرم
(هفتپیکر، 81)
و وزیر ستمکار را که اسباب نارضایتی مردم را فراهم کرده بود بدون توجه به موقعیتش او را بر دار میزند تا عبرت همگان شود:
آن جفاپیشه را که بود وزیر
پای تا سر کشیده از زنجیر
زنده بر دار کرد و باک نبرد
تا چو دزدان به شرمساری مرد
(هفتپیکر، 312)
6. بخشودن مالیات
یکی از عواملی که باعث سقوط دولت ساسانیان شده بود دریافت مالیاتهای سنگین از مردم بود. بیشک مالیات کمرشکن باعث نارضایتی مردم میشود و اوضاع عمومی کشور را برهم میزند. در شاهنامه، بهرام حال مردم را رعایت میکند و هروقت که صلاح ببیند مالیات را حتی بر ثروتمندان هم میبخشاید:
بفرمود پس تا خراج جهان
نخواهند نیز از کهان و مهان
(ج 7، 235)
در هفتپیکر نیز به اقتصاد مردم لطمه نمیزند، شرایط زندگی هر کسی را در نظر میگیرد و اگر هم قرار باشد خراجی از کسی بگیرد به اندازة درآمدشان دریافت میکند تا مبادا گزندی به زندگی شخصی کسی برسد:
با شما آن کنم که باید کرد
وز شما آن خورم که شاید خورد
ناورم رخنه در خزینة کس
دل دشمن کنم هزینه و بس
(هفتپیکر، 81)
7. سپاسگزاری
پادشاهی که از خداوند تشکر ممیکند و خود را در برابر عظمت لایزال او هیچ میپندارد قطعاً شایستگی برپایی عدل و داد را در جامعه دارد. در شاهنامه پس از اینکه تاج پادشاهی بر سر میگذارد، خدا را شکر میگوید و این نشان از دینداری آن پادشاه عادل است:
پرستش گرفت آفریننده را
جهاندار بیدار بیننده را
خداوند پیروزی و برتری
خداوند افزونی و کهتری
(ج، 233)
در هفتپیکر نیز وقتی بر تخت پادشاهی مینشیند، خداوند را سپاس میگوید و بر کسی که خدا را در همة امور، سرلوحة زندگی خود قرار میدهد، درود میفرستد:
بر خدا خوانم آفرین و سپاس
کافرین باد بر خدایشناس
(هفتپیکر، 89)
8. عدالت
عدالت واژة مقدسی است که در عمق جان انسان مینشیند و بازتاب آن در جامعه، پیامآور صلح و دوستی و آرامش است. دادگر کسی است که همهچیز را برای همگان میخواهد و تلاش او برای ایجاد امنیت و آبادانی کشور است و در واقع نیکنامی و شایستگیهای یک پادشاه در گرو اجرای عدالت است و این واژه با نام بهرام گره خورده است. شخص عادل هم دعای مردم را به همراه دارد، هم موهبت الهی را. بهرام در هفتپیکر مرکز عدل و داد است:
مرکز عدل بارگاهش باد
کان اقبال در کلامش باد
(هفتپیکر، 119)
و انسانها را نیز به دادگری دعوت میکنند و به کسانی که از این امر سرپیچی میکنند حتی خودش نفرین میفرستد:
کار من جز درود و داد مباد
هر که از این شاد نیست شاد مباد
(هفتپیکر، 90)
در شاهنامه نیز دقیقاً همین نظر را دارد:
اگر تاب گیرد دل من ز داد
از این پس مرا تخت شاهی مباد
(ج 7، 263)
9. کمک به درویشان
پادشاه باید به حال مردم، خصوصاً تهیدستان، توجه کند. اگر جامعهای تهی از فقر باشد پایة سعادت آن استوار میشود. با توجه به اینکه فقر زمینهساز کفر است پس اساسیترین وظیفة رهبر یک جامعه توجه به فقرا و درویشان است. بهرام در شاهنامه به این مسئله توجه خاصی دارد:
کسی را که درویش باشد به نیز
ز گنج نهاده ببخشیم چیز
(ج 7، 229)
در هفتپیکر نیز همین عقیده را دارد که هیچ تهیدستی نباید در جامعه باشد و هرچه در دستگاه و خزینه موجود است بین آنها تقسیم میکند:
داد چندان زر از خزانة خویش
که به گیتی نماند بس درویش
(هفتپیکر، 115)
10. لایق پادشاهی
در هفتپیکر خود را لایق پادشاهی و میراثدار شاه گذشته میداند:
شاه ماییم و دیگران رهیاند
ما پُریم وان دگر کسان تهیاند...
می که پیر مغان ز دست نهاد
جز به پور مغان نشاید داد
(هفتپیکر، 84)
در شاهنامه نیز خود را برتر از شاهان گذشته میداند. بهرام، با توجه به ظلم و ستمهای شاهان گذشته و عدالتی که در مثلث داد و خرد و دین از خود نشان داده بود، برازندة چنین ادعایی هم بود:
به داد از نیاکان فزونی کنم
شما را به دین رهنمونی کنم
(ج 7، 234)
پینوشت
1. وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنّ الله رَمی: و تو تیر نینداختی زمانی که تیر انداختی، این خداوند است که تیر انداخت (انفال/ 17).
لورن آيزلي ، نويسنده، هر وقت كه مي خواست الهام بگيرد براي نوشتن مي رفت لب اقيانوسي كه نزديك خانه اش بود وشروع مي كرد به قدم زدن يك روز هنگام قدم زدن ، نگاهش افتاد به پايين ساحل وجواني را ديد كه رفتار عجيبي داشت .كنجكاو شد . رفت سراغ آن جوان و از نزديك ديد كه او مرتّب خم مي شود روي ساحل ،يك ستاره ي دريايي برمي دارد، مي دود به سمت اقيانوس وستاره ي دريايي را پرتاب مي كند توي آب .از او پرسيد: « چرا اين كار را مي كني ؟»